آرای متفکران پیشرو در تاریخچه مطالعات فناوری و علم
تاریخچه مطالعات فناوری علم موضوعی است که در این مقاله به آن میپردازیم. در مقاله دیگری فلسفه و پیشینه سیاستگذاری علم و فناوری را شرح دادیم. امروزه ما در دنیایی زندگی میکنیم که با چهارصد یا پانصد سال گذشته بسیار متفاوت است. زندگی روستایی و ساده گذشته، امروزه با یک دنیای پیچیده جایگزین شده. سادهترین بیان تغییرات در آن این است که اگر در گذشته در طبیعت زندگی میکردیم، امروز در دنیایی مملو از ساختههای بشری زندگی میکنیم.
شروع افزایش درآمد سرانه در مغرب زمین، عمدتاً از اواسط قرن هفدهم شتاب ویژهای میگیرد. پدیدهای که مقارن با شروع انقلاب صنعتی در بریتانیا است. به عبارت دیگر، ورود بشر به عصر صنعت باعث شد تا ثروت وی افزایش چشمگیری بیابد. همزمان با این افزایش ثروت، موج چشمگیری از توسعه فناوریهای گوناگون اتفاق افتاد و زندگی بشر را از اساس دگرگون کرد.
اگر چه از قرون ده و یازده میلادی، یعنی پایان عصر تاریکی و شروع دوره دوم قرون وسطی تغییراتی در وضعیت زندگی مردم پدیدار گشت و در قرن پانزدهم یعنی با شروع رنسانس این تغیرات اندکی شتاب گرفت، اما عمده تغییر شیب در افزایش درآمد سرانه در اروپا در نزدیکی قرن هجدهم مصادف با انقلاب صنعتی رخ داده است.
چین هم همزمان با اروپا یعنی از قرن دهم میلادی شروع به رشد تدریجی کرده بود. اما نتوانست همپا با انقلاب صنعتی مغرب زمین حرکت کند و ناگزیر تا اواسط قرن بیستم منتظر تغییرات گسترده در نظام ملی اقتصادی خود ماند. آمریکا نیز اگر چه بعد از کشف به وسیله کریستف کلمب تغییراتی را مشاهده نمود، اما این کشور نیز به صورت جدی و متأثر از انقلاب صنعتی، با تأخیری نسبت به اروپا، به جرگه کشورهای مرفه دنیا پیوست. اما در این میان آفریقائیان از سایرین کم بهرهتر بودند.
پیشگامان در تاریخچه مطالعات فناوری و علم
بسیاری از دانشمندان تلاش داشتهاند تا این تفاوتها را توضیح دهند. از همین روی بزرگانی نظیر آدام اسمیت، جان استیوارت میل، مارکس و شومپیتر، هرکدام به نحوی تلاش داشتند تا ویژگیهای این دنیای جدید را و البته هرکدام با انگشت گذاشتن بر نقطهای از آن و عوامل متفاوتی تببین کنند.
شکلگیری و ایجاد اقتصاد صنعتی از طریق گذار از دنیای کشاورزی و سیستم فئودال و حاکم شدن نظم بازار، اقتصاد سیاسی که از طریق انباشت و پسانداز سرمایه و سپس سرمایهگذاری جدید به پیش میرود. سرمایهداران بیرحمی که برای کسب سود و در رقابت با سایر سرمایهداران دست به توسعه ماشین میزنند و نظامی که به صورت خلاقانه دست به تخریب قواعد قدیمی و جایگزینی قواعد جدید میزند؛ هرکدام تقریر متفاوتی از نظم دنیای جدیدی است که ما در آن زندگی میکنیم.
در این میان، نقش علم، فناوری و نوآوری به صورتهای متنوعی ترسیم و مبتنی بر آن نقش دولت نیز به صورتهای کاملاً گوناگونی تصویر میشود. در ادامه این مقاله نظریات متفکران بزرگ اولیه در این حوزه یعنی آدام اسمیت، جان استیوارت میل، کارل مارکس و شومپیتر را شرح خواهیم داد.
آدام اسمیت
اسمیت دو نوع نظام اقتصادی متفاوت را مورد توجه قرار میدهد. این نظامات عبارت است از نظام اقتصادی کشاورزی و نظام اقتصادی صنعتی مبتنی بر آزادی تولید و مصرف. او بیان میکند که تقسیم کار در یک نظام اقتصادی صنعتی اتفاق میافتد نه در یک نظام کشاورزی. بنابراین مهمترین وجه تمایز انگلستان از سایر کشورهای آن زمان همین ورود به عصر صنعتی و در نتیجه شکلگیری تقسیم کار و بالاتر رفتن مهارتها و به تبع آنها افزایش تولید و مصرف سالانه است.
در تبیین این مسئله، آدام اسمیت توضیح میدهد که تقسیم کار سه اثر دارد. یکی از آنها افزایش مهارت نیروی کار است و دو تای دیگر آنها عبارتند از: ذخیره کردن زمان و اختراع ماشینآلات. این سه عامل در کنار یکدیگر باعث بالا رفتن بهرهوری میشوند. بنابراین در نگاه وی، اختراع ماشینآلات جدید حاصل یک نظام اقتصادی صنعتی و ناشی از پدیده تقسیم کار است. آدام اسمیت بیان میکند که هنگامی که تقسیم کار صورت میگیرد، عدهای پیدا میشوند که کار آنها و شغل آنها ایجاد و اختراع ماشینآلات و فروش آن به سایر کارخانجات میشود. وی در ادامه البته دو منبع دیگر برای بهبود ماشینآلات ذکر میکند:
- کسانی که با ماشینها کار میکنند و در کار روزمره با ماشین به نکاتی دست مییابند که منجر به بهبود و ارتقاء ماشینها میشود.
- کسانی که در اثر تقسیم کار، شغلی برای انجام ندارند، بلکه شغل آنها مشاهده کارهای دیگران و ارائه پیشنهادات برای بهبود است.
جان استوارت میل
جان استوارت میل ادعا میکند که قواعد تولید ثروت ثابت هستند و در یک نقطه تعادل کار میکنند. عناصر ضروری تولید عبارتند از: نیروی کار، سرمایه و زمین. سپس وی به تحلیل تحولات میپردازد که عوامل آن عبارتند از:
- رشد قدرت بشر در تسلط بر طبیعت از طریق علم و هنر (هنر استفاده از علم) که به نوبه خود باعث کاهش هزینه تولید میشود.
- افزایش مداوم امنیت افراد و دارایی آنها به دور از سرقت و راهزنی به ویژه توسط دولتها
- افزایش ظرفیت همکاری انسانها در کسبوکار، عمدتاً از طریق شکلگیری شرکتهای سهامی مشترک که ناشی از تمدن جدید است.
هر سه این عوامل خارج از نظام اقتصادی است. در این عوامل سرمایه، نیروی کار و زمین برای تولید به کار میروند و از نظر وی موضوع علم اقتصاد نیستند. لذا توسعه فناوری ذاتاً یک پدیده اقتصادی نیست بلکه تنها میتواند به صورت مقطعی باعث ایجاد تغییراتی در سازوکار تولید ثروت گردد. تا زمانی که اقتصاد مجدداً به حالت تعادل برگردد که خود این فناوری حاصل توسعه علمی است و بنابراین فناوری به عنوان هنرِ علم تعریف میشود.
مارکس
در تحلیل سایر نظامهای بشری، نظیر فئودالیزم که بر اساس کشاورزی است، مارکس به این نکته توجه ما را جلب میکند که طبقه حاکم، یا همان فئودال، زندگی خود را به گونهای سامان میدهد که وضعیت و شرایط بتواند در یک ثبات دائم بماند و تغییراتی در آن حاصل نشود. در واقع یک فئودال برای آنکه فئودال بماند، باید کاری کند که شرایط ثابت باشد. اما سرمایهداری، یا نظام اقتصادی جدید، یگانه نظامی است که در طول تاریخ این انگیزه طبقه حاکم برای حفظ ثبات را برهم میزند. مارکس عنوان میکند در نظام سرمایهداری برای اینکه یک سرمایهدار بتواند سرمایهدار بماند هیچ راهی ندارد جز تغییر و بهبود مداوم محصولات و کالاها در رقابت با سایر سرمایهداران.
در دستگاه فکری مارکس، ماشین سمبل دنیای جدید است و وی مفصلاً در مورد ماشین و اجزاء آن بحث میکند. ماشین همان پدیدهای است که سرمایهدار آن را مال خود میکند تا از آن طریق بتواند در رقابت برنده شود. سرمایهدار چه بسا برای توسعه ماشینآلات ناچار است هزینههای زیادی بکند. بعضاً یک سری مهندس را استخدام کند و به آنها پول بدهد تا ماشین موجود را ارتقاء دهند یا ماشینهای جدید توسعه دهند. به زعم مارکس، سرمایهداری وقتی به اوج میرسد که بتوانیم ماشینهایی تولید کنیم که تولیدکننده ماشین باشند. این ممکن نمیشود مگر با به خدمت گرفتن نظاممند علم در صنعت. بنابراین توسعه فناوری در نظام سرمایهداری در گرو پویایی انگیزه سرمایهدار برای بقاء نهفته است.
شومپیتر
شومپیتر در مقدمه ترجمه ژاپنی کتاب خود در سال 1937 میگوید: «اگر خوانندگان ژاپنی من بخواهند قبل از بازکردن این کتاب بدانند که پیام اصلی که من قصد انتقال آن را حدود ربع قرن قبل داشتهام چیست؛ خواهم گفت من تلاش میکردم تا یک مدل نظری بسازم که به وسیله آن فرآیند تغییرات اقتصادی را در طول زمان توضیح دهم، یا به صورت شفافتر بگویم که میخواستم به این سؤال پاسخ دهم که نظام اقتصادی چگونه نیروهایی تولید میکند که به صورت مداوم باعث تبدیل و تغییر آن میگردد.»
این نگاه دقیقاً بر خلاف نگاهی است که جان استیوارت میل در ارتباط با تعادل اقتصادی مطرح میکند و به نگاه مارکس در مورد نظام اقتصادی به عنوان یک سیستم متغیر بسیار نزدیکتر است. در آن زمان والراس نظریه عمومی تعادل را مطرح و مدل اقتصادی آن را نیز ارائه میکند. در مدل تعادل، یک نظام اقتصادی به خودی خود هیچ تغییری نمیکند مگر اینکه نیرویی از بیرون به آن وارد شود. اما این منبع انرژی و مدلی که شومپیتر به دنبال آن بود چیست؟ بر خلاف مارکس که این نیرو را در انگیزه سرمایهداران متجلی میدید، شومپیتر این منبع را در نیروی کارآفرینی میدانست. وی در دومین کتاب معروف خود به نام «چرخههای تجاری» میگوید: «در میان تمام نظام های اقتصادی، سرمایهداری تنها نظامی است که افراد را قادر میسازد قبل از اینکه منابع مالی لازم برای ایجاد یک مجموعه تجاری را داشته باشند؛ کارآفرین باشند.»
مسئله مهمی که در کار شومپیتر جلوهگر است اینکه وی تأکید را از توسعه ماشین و یا ابزارآلات به انواع گستردهتر نوآوری تغییر میدهد. توسعه ماشینآلات و فناوریهای جدید تنها یکی از انواع نوآوریهایی است که در پرتو نیروهای خلاقیت و کارآفرینی رخ میدهد در حالی که میتوان از نوآوری در فرآیندها، سازمان، شبکه عرضه و یا حتی بازار نیز سخن راند.
جمعبندی و مقایسه آرای متفکران در تاریخچه مطالعات فناوری و علم
به طور خلاصه گرچه آدام اسمیت به اهمیت انقلاب صنعتی واقف بود ولی نتوانسته بود نیروهای عظیم فناوری و نوآوری را درک کند و صرفاً در حد بیان تقسیم کار باقی ماند. میل به اقتصاد سیاسی به نحوی پرداخت که در حالت تعادل بود و اهمیت صنعتی شدن را درک نکرده بود. مارکس تحولات و تغییرات نظام جدید را در پرتو نیروهای منفی و جاهطلبانه سرمایهداری جستجو میکرد. نهایتاً این شومپیتر بود که تلاش کرد یک تصویر یکپارچه و جامع ارائه دهد که در آن سرمایهداری تحت تأثیر نیروهای کارآفرینی، از درون تغییر خواهد کرد و در ادامه با ظهور بنگاههای بزرگ، نوآوری تبدیل به یک روال درون واحدهای تحقیق و توسعه بنگاههای بزرگ خواهد گردید.
جریان مطالعاتی تاریخچه مطالعات فناوری و علم که بعد از جنگ دوم جهانی در دنیا شکل گرفت و توسعه یافت مبتنی بر نظریات شومپیتر بنا شده که به آن جریان نئوشومپیتری اطلاق میشود و با طرد رویکردهای تعادلی، معتقد است که منبع تغییرات، درون نظام اقتصادی جدید است و این تغییرات را با کلمه نوآوری، که زائیده تفکرات شومپیتر و گستردهتر از تغییرات فنی است، باز میشناسد. این جریان در نحوه رخداد این نوآوریها، نظریات پیشرفتهتری به نسبت شومپیتر در ارتباط با نقش کارآفرینان و نقش تحقیقوتوسعه ارائه دادهاند. همچنین با وام گرفتن از موجهای بلند کارآفرینی، تقریر متفاوتی از تغییرات بزرگ فناوری بعد از انقلاب صنعتی ارائه میدهند که مدافع اصلی این رویکرد فریمن است.